سلام.
همه ی داستان ها با یکی بود یکی نبود شروع میشود. داستان روز های من هم با همین عبارت در هم میپیچد.
خانه ای داشتیم در بلاگفا , خانه ای چهار ساله! مشکلات فنی از پا درش آورد. ما هم نوشتن را گذاشتیم کنار. تازه بعد از چند ماه فهمیدم همین نوشتن های گاه وبیگاه و بی مخاطب چقدر میتوانست از اندوه روزمره بکاهد! حالا کلماتم قهر کرده اند. بجای آنها دستم به ادبیاتِ گزارش نویسی میل میکند بیخودی! و این غم بزرگی بود برای دنیای کوچک من.
خودمانیم هر چه زور زدیم دوباره همان کلبه ی مجازی را احیا کنیم دست و دلمان نرفت.. آن کلبه انگار قفل شد به خاطراتی که برای گشودنش روزها باید گذراند :)
دوست جان ما را ارجاع داد به بلاگ اسکای. دوست جان همسایه ی قدیمی من در بلاگفا بود. حالا باهم کوچیدیم به اینجا. باشد که خیر باشد و دستمان مدام به کیبورد باشد و مغزمان هی تراوش کند که تلنبار نشود و بغض نشود این کلمات پریشان! ما کوچیدیم به وقت پاییز . به وقت مهرماه
برای ما آرزوهای خوب خوب بکنید لطفا. حیف میشویم.