روزنوشت های رویاپرداز

روزنوشت های رویاپرداز

میم ابتدای نام کوچک منِ رویا پرداز.
روزنوشت های رویاپرداز

روزنوشت های رویاپرداز

میم ابتدای نام کوچک منِ رویا پرداز.

نقطه ی اول

سلام.

همه ی داستان ها با یکی بود یکی نبود شروع میشود. داستان روز های من هم با همین عبارت در هم میپیچد.

خانه ای داشتیم در بلاگفا , خانه ای چهار ساله! مشکلات فنی از پا درش آورد. ما هم نوشتن را گذاشتیم کنار. تازه بعد از چند ماه فهمیدم همین نوشتن های گاه  وبیگاه و بی مخاطب چقدر میتوانست از اندوه روزمره بکاهد! حالا کلماتم قهر کرده اند. بجای آنها دستم به ادبیاتِ گزارش نویسی میل میکند بیخودی! و این غم بزرگی بود برای دنیای کوچک من.

خودمانیم هر چه زور زدیم دوباره همان کلبه ی مجازی را احیا کنیم دست و دلمان نرفت.. آن کلبه انگار قفل شد به خاطراتی که برای گشودنش روزها باید گذراند :)

دوست جان ما را ارجاع داد به بلاگ اسکای. دوست جان همسایه ی قدیمی من در بلاگفا بود. حالا باهم کوچیدیم به اینجا. باشد که خیر باشد و دستمان مدام به کیبورد باشد و مغزمان هی تراوش کند که تلنبار نشود و بغض نشود این کلمات پریشان! ما کوچیدیم به وقت پاییز . به وقت مهرماه

برای ما آرزوهای خوب خوب بکنید لطفا. حیف میشویم.


نظرات 1 + ارسال نظر
ناشکیبا سه‌شنبه 21 مهر 1394 ساعت 22:27

نخست این که ما از قید شدن دوباره ی "mahdiekhaton" بر گوشه ی زیرین پست ها چنان مستیم که دامنی به دست نمی آید...
دوم آن که طعمِ شیرین اولین کلمات با این کامنت برگشت به ما...
سوم این که چاره جز همین نوشت های دیوانه ی گاه به گاه نیست مطمئنا!
چهارم این که ما به دعا, آرزو و هر آنچه در دنیای محالات گاهی ممکن می شود به وفور دست دراز و در تمناییم.
پنج ام آن که مهدیه + خاتون و میم + رها هر کدام بر مفهوم یگانه ای دلالت می کنند و به هر بسط و شاخه ای که پیوند بخورند, عاقبت خبر از یک چیز می دهد: راز آن وجود متحدی که تکه تکه های رهایی را می چیند کنار هم برای کلاژ محبت ساختن و برای تخت گاز تا دور های دور...
ششم آنکه ما پرندگانی پیریم که دیگر هیچ کوچی از مرگ دورمان نخواهد کرد...
و هفتم آن که نگران نباش, روزی لایه های پنهان آن خانه ی قدیمی را باز می کنیم, می شکافیم و درباره ی مسائل و مصائب مضمر اش خبیثانه و پر از شوق بحث خواهیم کرد و گره های اقتصادی, جامع شناسانه, هنر و انواع دانش های ناشناخته را کشف خواهیم کرد و تازه به ثبت هم می رسانیم
و آخر اینکه می فرمان :
شرط عقل است که مردم بگریزند از تیر
من اگر از دست تو باشد مژه بر هم نزنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد