روزنوشت های رویاپرداز

روزنوشت های رویاپرداز

میم ابتدای نام کوچک منِ رویا پرداز.
روزنوشت های رویاپرداز

روزنوشت های رویاپرداز

میم ابتدای نام کوچک منِ رویا پرداز.

رها رها رها من!

"و ر وزگار هر چه را که بیشتر دوست بداری از تو دریغ میکند. پس من با همه ی وجودم خود را زدم به مردن! تا روزگار دیگر کاری به من نداشته باشد." - به قول قیصر جان امین پور -

میداانی؟ کافیست در روزهایت فکر کنی که چقدر وابسته شده ای - فکر کنی چقدر کسی را دوست داری. با فکر کنی چقدر دوستت دارد. به آنی دنیا بی رحمانه او را از دستهایت که نه از دل های یکدیگر فراری می دهد... میترسم بگویم دوستشان دارم. میترسم از عشق بگویم. از حجم خوشبختی که دنیا به آدم می دهد و از آدم میگیردش!

از این روزگار و بادهای نابلدش میترسم...

باید اتفاق می افتاد. باید رهایی آدم پالایش میشد. در گرو اتفاقات روزانه اسیر بودم. حالا میخواهم این رهایی دیوانه وار را بازیابم...